ادوارد آزبرن ویلسن در 26 دسامبر 2021 در 92 سالگی چشم از جهان فرو بست
به قلم کامران کشیری
ویلسن از درخشانترین زیست شناسان روزگار خود بود. فعالیتها و پژوهشهای او علم زیست شناسی و تحول را وارد مرحله نوینی کرد و نسل جدید از متفکران زیست شناس را پرورش داد.
ویلسن در 10 جون 1929 در ایالت آلابامای امریکا زاده شد. از همان کودکی علاقه شدیدش به مشاهده و گردش در طبیعت و موجودات زنده آشکار بود. او در هفت سالگی به دنبال یک حادثه ماهیگیری بینایی چشم راستش را از دست داد، اما کوچکترین خللی در شوق وافرش به مطالعه زیست شناسی ایجاد نشد. در عوض، قدرت بازمانده در چشم چپ و تقویت آن سبب شد تا به مطالعه موجودات کوچک جثه همچون حشرات بپردازد و در این زمینه متخصص مورچه شناسی یا myrmecology شود. تحقیق بر روی جوامع حشرات به خصوص مورچهها، او را به بررسی بیشتر مکانیزمهای رفتارشناسی و تحول آن سوق داد.
در نیمه آغازین سده بیستم، داروینیسم دوباره مورد توجه زیست شناسان قرار گرفته بود. گرچه چارلز داروین ( و نیز آلفرد راسل والاس در پژوهشهای مستقل خود) در اواخر سده نوزدهم با ارائه چهارچوب نظری «انتخاب طبیعی» توانسته بوند نحوه تحول موجودات زنده و ارگانیسمها را به روشی نوین و بدیع بیان کنند، اما به دلیل فقدان امکانات علم در آن روزگار، ارائه مکانیزم دقیق آن میسر نبود. جدا از داروین و والاس، گرگور مندل برای نخستین بار با پژوهشهای خود بر روی نحوه تولید مثل و وراثت صفات در نخود فرنگی موفق شد پایه های علمی را که بعدها «ژنتیک» خوانده شد استوار کند، اما تحقیقات مندل در روزگار حیاتش تا حد زیادی ناشناخته ماندند. به همین دلیل، عقاید داروین حتی در روزگار حیات خودش موافقان و مخالفان متعدد داشت و در اوایل سده بیستم نیز هنوز تعداد زیادی از محققین و دیگر مردم از پذیرش آن سرباز میزدند.
نیمه آغازین سده بیستم برای داروینیسم دوره نوزایی است. محققانی همچون جی. بی. اس. هالدین (1892-1964)، رونالد فیشر(1890-1962) و سیوال رایت (1889-1988) در ژنتیک و آمار زیستی، هوگو دوریس (1848- 1935) در گیاه شناسی و جرج گیلورد سیمپسن (1902- 1984) در دیرین شناسی با ترکیب اصول ژنتیک مندلی و نظریه انتخاب طبیعی موفق شدند پایههای تئوریک داروینیسم را استوار کنند و نشان دهند که داروینیسم در چهارچوب آمار زیستی و محدوده نوپای «ژنتیک جمعیت» population genetics کاملا توجیه پذیر است، این نوزایی به «نئوداروینیسم» مشهور شد. جولین هاکسلی(1887-1975)، زیست شناس برجسته دیگر، این نوزایی داروینیسم را «تلفیق نوین» یا modern synthesis نامید.
اما هنوز یک محدوده بسیار مهم در دانش زیست شناسی در حال رشد و شکوفایی بود: علم مطالعه رفتار جانوران یا ethology. زیست شناسان برجسته تا این روزگار وقت خود را عمدتا صرف توجیه مکانیزمهای تحول موجودات زنده بر اساس ویژگیهای فیزیکی و ظاهری کرده بودند، مثلا اینکه چگونه ممکن است موجودات پر سلولی از تک سلولی ها مشتق شده باشند، یا اندامهایی پیچیده همچون دستگاه گوارش یا چشم چگونه بر اثر تحول در گذر میلیونها سال پدیدار شدهاند.
تحقیقات رفتارشناسی جانوران با پژوهشهای پیشگامانی همچون نیکلاس تینبرگن (1907-1988) و کنراد لورنس (1903-1989) وارد مرحله جدیدی شدند و توجه زیست شناسان را به نحوه تحول رفتار در موجودات زنده جلب کردند. لورنس و تینبرگن به پاس زحماتشان در زمینه مطالعه رفتارشناسی موجودات زنده در 1973 موفق به کسب جایزه نوبل در فیزیولوژی و پزشکی شدند. حال این پرسش پیش روی زیست شناسان بود: آیا ممکن است رفتار موجودات هم تحت تاثیر مکانیزمهای تحول به خصوص انتخاب طبیعی شکل گرفته باشد؟ چرا برخی موجودات زندگی گروهی دارند و برخی تک زی هستند؟ چرا در برخی موجودات همچون جوامع حشرات نه تنها با زندگی گروهی، بلکه با طبقات اجتماعی و سلسله مراتب روبهرو هستیم؟ از این تحقیقات، محدوده جدیدی به نام «ژنتیک رفتار» behavioral genetics شکل گرفت و جان پاول سکات (1909-2000) بررسی تحول رفتار در ارگانیسمها را «سوسیوبیولوژی» sociobiology نامید.
توجه ویلسن جوان به سرعت به این محدوده نوپا جلب شد. حاصل این توجه و پژوهش یکی از مهمترین کتابهای او به نام «سوسیوبیولوژی: تلفیق نوین» است که در 1975 منتشر شد و جهان علم را تکان داد. در این کتاب حجیم، ویلسن با استفاده از پژوهشهای متعدد زیست شناسان نشان داد که رفتار ارگانیسمها را نیز میتوان بر اساس مکانزیمهای مرتبط با انتخاب طبیعی توجیه کرد. از آنجا که رفتارشناسی تا آن زمان چندان مورد توجه زیست شناسان علم تحول قرار نگرفته بود، تلفیق کردن این شاخه از علم با دیگر شعبات دانش زیست شناسی را باید مرحله دیگری از تلفیق نوین دانست، دلیل انتخاب این عنوان برای کتاب ویلسن نیز همین است. به دلیل اثربخش بودن بنیادی این کتاب، ویلسن را پدر سوسیوبیولوژی هم خواندهاند.
اما پژوهشهای ویلسن منحصر به حشرات و سوسیوبیولوژی نبود، او همراه با رابرت مک آرثر (1930-1972) (متخصص اکولوژی ریاضی) پایهگذار نظریه جغرافیای زیستی در جزایر island biogeography شد. او واضع اصطلاح بایوفیلیا biophilia است که بر اساس آن بین انسان با طبیعت و موجودات زنده پیوندی درونی و ذاتی وجود دارد.
جوایز علمی که ویلسن دریافت کرده بسیارند. او به خاطر دو کتاب مشهورش « درباره طبیعت بشر» (1979) و «مورچهها» (با همکاری برت هولدوبلر) (1991) موفق به دریافت جایزه پولیتزر شد. در سال 1990، آکادمی سلطنتی سوئد جایزه کرافورد Crafoord Prize را به ویلسن اهدا کرد که معادل جایزه نوبل است زیرا علوم زیستی در محدوده جایزه نوبل نیستند. جایزه کرافورد در 1980و اختصاصا برای آن دسته از علوم ایجاد شده که مشمول جایزه نوبل نمیشوند.
علاقه ویلسن به ترویج علم و شناساندن آن به عموم باعث شد ده ها کتاب ارزنده به زبان ساده بنگارد که بیشتر آنها در ردیف پرفروشترین آثار قرار گرفتهاند.گذشته از کتابهای خوشخوانی که ویلسن درباره تحول نگاشته، تعداد بسیاری از آثار او به مساله بسیار مهم حفاظت از تنوع زیستی و محیط زیست میپردازند، به همین دلیل بسیاری او را از پیشگامان حفاظت از تنوع حیات میدانند. او داستان زندگی خود را نیز در کتابی به نام «طبیعیدان» به شیوایی بیان کردهاست. تعدادی از آثار ویلسن توسط مترجمینی چون عبدالحسین وهابزاده و کاوه فیضاللهی به فارسی نیز ترجمه شده و در دسترسند.
یاد این بزرگمرد دانش زیست شناسی همیشه جاودان خواهد بود.